حــــــامــــــی

بـــــرای دل خـــــودم

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکهای دوستان

ساعت

لينکهای روزانه

نظرسنجی و آمار

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 133
بازدید کل : 61797
تعداد مطالب : 285
تعداد نظرات : 46
تعداد آنلاین : 1


بسوی تو قدم برمیدارم

 همیشه به یادت خواهم ماند چون می خواهم باغ آرزوهایت را بهاری کنم

می خواهم دوباره به نامت سوگند بخورم

و در دیده ات و در حضورت همانند ستاره ها بدرخشم!

می خواهم دلتنگی هایم را با تو تقسیم کنم و در نهایت بی کسی تو را همه کس خود کنم

و در صحرای وجودت شقایق های زیبارا بچینم!

می خواهم نشانیم را به آئینه ها دهم تا تو مرا زودتر بیابی!

می خواهم از جاده های دلم خطی سبز تا انتهای وجودت ترسیم کنم

و آخر اینکه :

می خواهم فقط برای یک لحظه ببینمت که بر روی نیمکت تنهایی من تکیه زدی

و کلاه آرامش بر سر میگذاری و مرا به سوی خود میخوانی!

و من در عین ناباوری بسوی تو قدم برمیدارم و در کنار تو بر روی نیمکت مینشینم

و تا ابد نام تورا بر روی زبان می آورم

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

تا ابد در دل من خواهی ماند...

 تو مرا می فهمی...

من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است...

تو مرا می خوانی...

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند... 

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

هیــــچ نبود . . .

 هیــــچ نبَـــوב . . .

آבمـــش ڪَـ ـرבم . . .

بـــاتَعــریــف هـــاَے مـَـטּ شَخصـــیت پیــבا ڪَـــرב

غـُـرورش را مَـבیـــوלּ مـَـטּ اســت . . .

زیـــاב مَغــرور شـُـב . . .

زیـــاב از خــوبــے هــای نـَـבاشـــتــﮧ اش بــَـرایــش گــُفـــتم

بـــاور ڪَـــرב

مــَـرا ڪُــوچَڪ בیــב و َرَفتـــ

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

ازت نمی گذرم

 خیلی ممنون انقد آسون منو داغون کردی

واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی

تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی

منو به محبت دو روزه مهمون کردی

همه عالم می دونستن که بری میمیرم

اما رفتی و همه عالمو حیرون کردی

خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم

خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمی گذرم

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

چشمهای ِ خیس ... !!!

 می گویند :

شاد بنویس ...نوشته هایت درد دارند!

و من یاد ِ مردی می افتم ،که با کمانچه اش

گوشه ی خیابان شاد میزد...

اما با چشمهای ِ خیس ... !!!

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

مرد از زن خیلی تنهاتره !

 مرد از زن خیلی تنهاتره !

مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شددستشو  باز کنه

ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد !

مرد موهاش بلند نیست که توی بی کسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همه دنیا !

مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی بشه !

مرد حتی درداشو اشک که نه،یه اخمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش !

یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت :

“میم … مثلِ مرد !”

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

آزارم میدهی

 آزارم میدهی ؛

به عمد یا غیرعمد خدا میداند...

اما من آنقدر خسته ام آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم ...

حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است ...

اشک میریزم...

سکوت میکنم و تو ...

همچنان ادامه میدهی...

نفرینت هم نمی کنم خیالت راحــتـــــ . . .

شکســـــته ها نفرین هم بکــنند ، گیرا نیســـت …!

نـــفرینته ِ دل می خـواهد

دلِ شکســـته هـم که دیگر ســــر و ته ندارد....

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

برای دل خودم می نویسم ...

 برای دل خودم می نویسم ...

برای دلتنگی هایم

برای دغدغه های خودم

برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !

برای دلی که دلتنگم نیست ...

برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...

برای خودم می نویسم !

بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عشق یعنی

 عشق یعنی ٬مستی و دیوانگی ، عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر ، عشق یعنی سجده ها با چشم تر

عشق یعنی سر به دار آویختن ، عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی سوختن و ساختن ، عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی دیده بر در دوختن ، عشق یعنی در فراقش سوختن

عشق یعنی انتظار و انتظار ، عشق یعنی هر چه دیدن عکس یار

عشق یعنی شاعری دل سوخته ، عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن ، عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی یک شقایق..............

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

آرزو
 عصر یک روز زمستانی مرا تنها گذاشت
 
  با بهار آمد ، مرا در قلب پاییز جا گذاشت
 
  او بیگانه نبود با مهربانی ، پس چرا..؟
 
 قلب بیمار مرا بی نور فرداها گذاشت..؟
 
  آرزو دارم آید بار دیگر نزد مــــــــــن
 
  او که روی خاطراتم،بی توجه پا گذاشت...
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

تـَرحيـــــم

 غمگينــَم...

مثـل ِ 

عکسـی در اعلاميــــه ی تـَرحيـــــم ! 

کـــه "لـــبخنــدش" .. ديگــران را 

"مـی گــريـانـد"...!

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

حکایتـــــ

 وقتی که تو نیستی با سبد سبد دلتنگی چه کنم؟

انگار با نبودنت نام رنگ می بازد دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم ...

حکایتـــــ من

حکایت** ماهی تُنگ شکستـــه ایســـت

که روی زمین دل دل می زند ...

و حکایتــــــ تو

حکایت پسرک شیطان تیر کـــــمـان به دستی

که نفس های او را شـــــماره می کند ...

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: شنبه 30 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

آهای مسافر خسته من

 آهای مسافر خسته من

دستت را بگذار بر روی دل من

میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام

آهای مسافر خسته من

عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام

من اینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ، تا اینجا هم اگر نفسی است برای هم زنده ایم

من برای تو میشکنم و تو برای من ، راه راست بی فایده است ، تقلب میکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم…

آهای مسافر خسته من

شب آمده و باز هم یاد تو در دلم ، ستاره ها خاموش

من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت یک آغوش …. آغوشی که لذتش تنها با تو است

دنیا خواب است ، کاش بودی که بیداری ام تا سحر عادت است

آهای مسافر خسته من

کجا میروی ، جایی نداری برای رفتن ، همه جا ماندنیست ، جز اینجا که نمیتوانیم بمانیم برای هم….

شعر غم میخوانم و اشک در چشمانت ، غم برای یک لحظه رود درمان میشود آن درد حال پریشانت

من برای تو فدا میشوم و تو برای من ، همه وجودم فدایت ، تو آرام بمان تا خیالش راحت شود دل من..

آهای سرنوشت ، با ما هم؟

ما که در زندگی به ناحق باختیم و چیزی نگفتیم، در آتش عشق سوختیم و باز هم سکوت کردیم

با غمها همنشین بودیم و با حسرت نشستیم ، هر چه رفتیم، آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستیم!

رفتیم و رفتیم تا آخر راه ، آخرش پیدا نشد و ما نشستیم چشم به راه…

آهای مسافر خسته من

دستت را بگذار در دستان من … میبینی که تا اینجا هم با تو ماندم

گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه را هم برایت خواندم...
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

افسوس

 در حسرت دیدار تو ام گفتم تا بدانی

از من تا تو صد سال راه است و جدایی

حال شب است و غم و “تنهایی”

افسوس که نیست برایمان هیچ راه وصالی

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

اگه میخوای ...

 اگه میخوای بری برو

ولی فراموشم نکن ، آتیش قلبمو ببین ، اینطوری خاموشم نکن

اگه میخوای بری برو

ولی صداشو در نیار ، برای این ترانه هام ، یه شعرعاشقی بزار

اگه میخوای بگی بگو

که از نگام خسته شدی ، به عشق یک نفر دیگه ، اسیر و وابسته شدی

اگه میخوای بگی بگو

که من دیگه زیادی ام ، برای روح و قلب تو ، دیگه یه حس عادی ام

اگه بری برای من

پنجره ها بسته میشه ، تموم لحظه های من دلگیر و دلخسته میشه

اگه بری صدای من

به اوج نا کجا میره ، ترانه های قلب من ، به قبر عاشقا میره..

 
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

لبخند

 وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد

وقتی چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد

وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی

وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی

وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند

وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند

وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی

وقتی احساس کنی تنهاترین هستی

چشمهایت را ببند و از ته دل بخند که

با هر لبخند

روحی خاموش جان میگیرد و درخت پیر جوان میشود

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

نشانی

نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم:

در عصر های انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار!

خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!

کلبه ی غریبی ام را پیدا کن!

کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب ارزوهای رنگی ام!

در کلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!

حریر غمش را کنار بزن!

مرا می یابی.....

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: سه شنبه 26 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

رها کرد

  شبی غمگین شبی بارانی و سرد

  مرا درغربت فردا رها کرد

  دلم در حسرت دیدار او ماند

  مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

  به من می گفت تنهایی عزیز است

  ببین دوریش با من چه ها کرد

  تمام هستی ام بود و ندانست

  که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سکوت و تاریکی

 سکوت اتاقم را دوست دارم

و آنرا حتی با صدای ترکیدن بغضم نخواهم شکست

بغضم را فرو خواهد خورد اما سکوت را ادامه خواهم داد

تاریکی مطلق اتاقم را با هیچ نوری از بین نخواهم برد

حتی با برق نگاهم

چشم هایم را مدت هاست به روی همه چیز بسته ام

چرا که تاریکی اتاقم کمرنگ نشود

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

خداوندا

 خداوندا از آن می ترسم که روزی رسد

که تمام آرزوهایم را همچو گلی پژمرده ببینم

خداوندا مگذار زیر قطرات باران چون ذره ای خاک له شوم

خداوندا مگذار غم و اندوه باورهای مرا به بی راهه بکشند

خداوندا دستهایم را برای کمک به سویت دراز کرده ام

خداوندا مگذار حمکت و قسمتت را چون جبر ببینم

خداوندا گوش کن با تو می گویم و از تو می خواهم

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

میرم ولی ...

 آخه چطور دلم میاد چشماتو گریون ببینم

 میرم ولی اینو بدون،چشم انتظارت میشینم

 میرم ولی گریه نکن نذار از عشقت بمیرم

  شاید تو اوج بی کسی با عکسات آروم بگیرم

 میرم ولی بدون یکی خیلی تورو دوست داره

یکی که از دوری تو سر به بیابون میزاره

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دارم میرم

من از تو راه برگشتی ندارم.. تو از من نبض دنیامو گرفتی

تمام جاده ها رو دوره کردم.. تو قبلا رد پاهامو گرفتی

 

من از تو راه برگشتی ندارم.. به سمت تو سرازیرم همیشه

تو می‌دونی اگه از من جدا شی.. منم که سمت تو میرم همیشه

 

مسیر جاده بازه روبم اما.. برای دل بریدن از تو دیره

کسی که رفتنو باور نداره.. اگه مرد سفر باشه نمیره

 

خودم گفتم یه راه رفتنی هست.. خودم گفتم ولی باور نکردم

دارم می‌رم که تو فکرم بمونی.. دارم میرم دعا کن برنگردم

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

باورت بشود یا نــه

 باورت بشود یا نــه

روزی می رسد که دلت برای هیچکسی به اندازه من

تنگ نخواهد شد......
 
برای نگاه کردنم...برای اذیت کردنم... خنــــــــــــــــدیدنم
 
برای تمامی لحظـــــــــاتی که در کنـــــــار من داشتی...
 
روزی خواهـد رسید که درحسـرت تکرار دوباره من خواهی بود...
 
میـدانم روزی دیگر نیستم...وهیچکس تکـرار من نخواهد شد...
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: شنبه 23 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

هرگز تسلیم نخواهم شد

 زندگی مرا بارها درهم کوبیده

چیزهایی دیدم که هیچگاه نمیخواهم دوباره ببینم

اما از یک مسئله مطمئنم

هرگز روی زمین نخواهم ماند

همیشه بلند خواهم شد

هرگز و هرگز و هرگز تسلیم نخواهم شد

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: شنبه 23 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

به همیـــن سادگی...

 خیالـــت راحـــت باشـــد , چیــــزی نشـــده...

یک شکســـت عاطفـــی ســـاده

دوستـــش داشتــم , دوستـــم داشــت

دوستـــش دارم , دیگـــر دوستــــم نــدارد...

مانـــــده ام , رفتـــــه

هستـــــم , ولــــی او نیـــست

به همیـــن سادگی...

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: جمعه 22 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

هرگز

 هرگز نگو دوستش داري اگه حقيقتا بهش اهميت نميدی

هرگز درباره احساست حرفنزن اگه واقعا وجود نداره

هرگز دستي رو نگير اگه قصد شکستن قلبش رو داری

هرگز نگو براي هميشه وقتي مي دوني که جدا مي شی

هرگز به چشماني نگاه نکن وقتي قصد دروغ گفتن داری

هرگز سلامي نده وقتي میدونی مي خوای خداحافظی کنی

هـــــرگـــــز

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: جمعه 22 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

میدونی دلتنگی یعنی چه ؟

 میدونی دلتنگی یعنی چه ؟

دلتنگی یعنی اینکه

بشینی به خاطراتت باهاش فکر کنی

اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت
 
ولی چند لحظه بعد
 
شوری اشکهای لعنتی 
 
شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

نکنم ...

 یادم باشد از امروز که شکسته ام

درغم شکست خوردنم داد نزنم

بسازم  و بسوزم  به دردم

دیگر بدنبال مرحمی بر دردم نگردم

به جای افسوس خوردن وشکوه کردن

دیگریادم باشد خطا نکنم

به هنگام نیایش وسجده التماس

جز محبوب دلم خدا به کسه دیگر التماس نکنم.

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن

 چه زیباست بخاطر تو زیستن

 و برای تو ماندن و به پای تو مردن و به عشق تو سوختن

 و چه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن

 برای تو گریستن و به عشق و دنیای تو نرسیدن

 ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگی است

 بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست

 ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست

و ای کاش می دیدی قلبی را که فقط برای تو می تپد

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

حالا که رفته ای ...

 حالا که رفته ای

هیچ راهی مرا به جایی نمی برد

حالا که رفته ای

شعری می نویسم  برای گل های مریم
شعری می نویسم برای مرگ

شعری می نویسمبرای دیداری که اتفاق نمی افتد...
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

تـــو را دوست میدارم . . .

 تـــو را دوست میدارم . . .

چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟

یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!

یـا چطـور شـد که . . . !

چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!

وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . . که نمـى کـــــــــنى ( ! )

و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . . کـه نمـــــى کـــــنم

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

مدتهاست...

 تنهایم ، اما دلتنگ آغوشی نیستم ! 

خسته ام ، ولی به تکیه گاه نمی اندیشم !

چشم هایم تر هستند و قرمز ، ولی رازی ندارم !

چون مدتهاست دیگر کسی را "خیلی" دوست ندارم .

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دلم ...

 این روزها همه به من

دلـتــنــگــی

هدیه می دهند

لطفا آتش بس اعلام کنید!

به خدا

تمام شد

دلـــــــــم...!

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درد دارد

 درد دارد !

وقــتـی می رود ..

و هـمه می گــویـند : دوستـت نــداشـت ...

و تــو نمـی تــوانـی بـه هـمه ثــابـت كــنی

كه هــرشـب

بــا عـاشـقانـه هــایـش خـــوابت می كـــرد !!.

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

اگه نباشی

    با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم

نگاهتو کوک نکنی من خودمو دار میزنم

چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند

دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم

 تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده

گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

تا به کی

 هرکسی عاشق نشد دیوانه نیست 

هرکه دیوانه نشد پروانه نیست

در پی عــــشق تو دل دیوانه شد

شمع گشتی ودلـــم پروانه شد

ازلهیب عشـــــــق تو افروختم

عـشق را به سادگی نفروختم 

ناگهان در بی کسی ها گم شدم 

رفتی وافســـانه ی مردم شدم

تا به کی چشم انتظاری سوختم 

بس که چشمم را به راهت دوختم 

تا به کی دیدار چشمت در خیــــال

زندگــــی با آروزهـــای محــــــال

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

باش و نباش

 منتظر باش اما معطل نباش

تحمل بکن اما توقف نه

صریح باش اما گستاخ نه

قاطی باش اما لج باز نه

بگو آری نگو حتما

بگو نه اما نگو ابدا

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

رضایت

 کلاغو طوطی هر دو زشت و سیاه آفریده شدن

طوطی اعتراض کردو زیبا شد

کلاغ به رضای خدا راضی شد

و اکنون

طوطی در قفس است و کلاغ آزاد

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سکوت

  از دست تو رنجيدمو چيزي نگفتنم

با ديگرانت ديدمو چيزي نگفتم

كلي سفارش كرده بودي من نفهمم

اين نكته رو فهميدمو چيزي نگفتم

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

ببخش

 اگر گاهي ندانسته به احساس تو خنديدم

و يا با آرزو هايم فقط خود را پسنديدم

گناهم را ببخش

اگر از دست من در خلوت خود گريه كردي

اگر بد كردم و هرگز به روي خود نياوردي

گناهم را ببخش

اگر تومهربان بودي ومن نامهربان بودم

براي ديگران سبز براي تو خزان بودم

گناهم را ببخش

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شکست

 وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دریا

 میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”

وقتی یه سنگو تودریا میندازی

فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه
 
وبرای همیشه محو میشه
 
ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره

سعی می کنم مثل دریا باشم
 
فراموش کنم سنگ… که به دلم زدن
 
با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

فهم ...

 درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند

معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

گذر

 گذشته در چشمانم مانده است

عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است

چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی

صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم

که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

غرور

 آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش

دوست می دارد

حالا ببین اگر خودش

غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو
 
نادیده بگیرد
 
چقدر دوســتت دارد !
 
و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

نمایش

 این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...

اما . . .

چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

برگرد

 مــــیـدانــــــی ؟

همه را امـــتــحــــان کــــــــــــــرده ام !

قرص خــــواب و مـسکن

خــــنـــده هـای زورکــــی . . .

هـنـدزفـری تـوی گـوش و گــــریــه کـردن

ســــیـگــــــــــار و مــشــروبـــــــــ . . .

دوســتـــــــــــان جـــــدیــد. . .

دل من این حـــــــــرفـهـا حـــالـیـش نـمیشود !

آغــوشـتـــــــ را مـیـخـــــــــــواهـم . . .

بـــــــرگــــــرد . . .
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

رسم

 این روزها من خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تاآرامش اهالی دنیاخط خطی نشود...

اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی بجای اینکه دنبالت بگردنن

فراموشت میکنند.........
نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عشق چیست ...

 عشــق اگــر خـط مــوازی نیسـت،چیسـت؟

یــا کتـاب جملــه ســازی نیســت،چیسـت؟!

عشـق اگــرمبنــای خلــق آدم اســت

پـس چــرا ایـن گـونـه گنــگ و مبهــم اسـت؟

پـس چــرا خـط مـوازی مـی شـود!!!

از چـه رو هــر عشـق،بــازی مـی شــود؟!

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: جمعه 15 دی 1386برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شروعی دوباره

 فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست

تا تلخي نباشد شيريني نيست

 و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد

 خواهي ديد

آري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند

نويسنده: حــــــامــــــی تاريخ: جمعه 15 دی 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

خدایا ... دخلَم با خرجم نمیخواند ، کم آورده ام ، صبری که داده بودی تمام شد ، ولی دردم ھمچنان باقیست !!! بدھکار قلبم شده ام ، میدانم شرمنده ام نمیکنی ؛ بـازھـــــــــــم صـبــــــــــــــــــــــــــــــــــــر میـــــــــخواھـم

نويسنده

موزیک وبلاگ

تقویم و اوقات شرعی

وضعیت آب و هوا

امکانات وبلاگ

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز